تو را ای ابراهيم! با تمام وجود دوست می دارم ...
01 اردیبهشت 1395 توسط خادمة الزهراء
بسم رب الشهداء والصدیقین
به آسمان می نگرم …
خالی تر از همیشه است .
دیگر ستارگانش برایم جلوه ای ندارد و سوسوی آنها دلم را سرشار از شور و شعف نمی کند.
آسمانی غم گرفته ٬ آسمانی پر از هیچ …
اما نه … شهابی …
شهابی زیبا در حال عبور است .
اما نه …. عبور نمی کند انگار قصد عبور ندارد .
نور درخشانش دلم را روشن کرده .
گویی به من لبخند می زند .
این شهاب تویی ….
تویی که در آسمان زندگی ام درخشیدی و جاودانه ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی .
و من …
به تو می اندیشم .
به تو ای بهتر از جانم ٬ به تو ای رفیق تنهایی ام ٬ به تو ای همدم شبهای تارم …
به تو …
به تو ای شهيد
و تو را ….
تو را ای ابراهيم
با تمام وجود دوست می دارم …